غزلخانه
باید از عشق بسازم غزلی قابل تو | غزلی ناب و صمیمانه به وزن دل تو
نوع مطلب : مهدی بهرامی - مرتضی عزیزیان - بهروز یاسمی - زبیر هجران قاسمزاده ، برچسب ها : اشعار بهروز یاسمی، لینک های مرتبط : دوشنبه 17 مهر 1391 :: نویسنده : محمد آل احمد
مرا بر هم زدی با صور اسرافیل چشمانت نوع مطلب : مهدی بهرامی - مرتضی عزیزیان - بهروز یاسمی - زبیر هجران قاسمزاده ، برچسب ها : اشعار زبیر هجران، لینک های مرتبط : شنبه 7 مرداد 1391 :: نویسنده : محمد آل احمد
به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است این غزل های زلالی که ز من می شنوی چند وقت است که بازیچه مردم شده ام امشب ای آینه تکلیف مرا روشن کن دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین این غزل نیز دل تنگ مرا باز نکرد بهروز یاسمی نوع مطلب : مهدی بهرامی - مرتضی عزیزیان - بهروز یاسمی - زبیر هجران قاسمزاده ، برچسب ها : اشعار بهروز یاسمی، لینک های مرتبط : یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 :: نویسنده : محمد آل احمد
گر چه در دورترین شهر جهان محبوسم *** نوع مطلب : مهدی بهرامی - مرتضی عزیزیان - بهروز یاسمی - زبیر هجران قاسمزاده ، برچسب ها : اشعار بهروز یاسمی، لینک های مرتبط : سه شنبه 9 اسفند 1390 :: نویسنده : محمد آل احمد
باران گرفت چشم تو اما خبر نداشت ترسیده بود شاعر کابوس نیمه شب: بغض و سکوت، مثل دو تا قرص خورده شد پایان باز، مرگ مؤلف، تمام شد *** مرتضی عزیزیان
نوع مطلب : مهدی بهرامی - مرتضی عزیزیان - بهروز یاسمی - زبیر هجران قاسمزاده ، برچسب ها : اشعار مرتضی عزیزیان، لینک های مرتبط : جمعه 29 مهر 1390 :: نویسنده : محمد آل احمد
گفتم: ببار ... ، گفت که باران گرفتنی است گفتم قشنگ ... ، گفت که نسبت به دیگری گفتم: اگر... ، گفت: ببین! شرط میکنی، گفتم که من... ، گفت: فقط تو، همیشه تو گفتم که عشق... ، گفت که قیمت نکردهای؟ گفتم: تمام... ، گفت: شدم، میشدم، شده... گفتم که مرگ... ، گفت: اگر مرگ پاسخ است گفتم: غزل ... ، گفت که این بیت آخر است مرتضی عزیزیان نوع مطلب : مهدی بهرامی - مرتضی عزیزیان - بهروز یاسمی - زبیر هجران قاسمزاده ، برچسب ها : اشعار مرتضی عزیزیان، لینک های مرتبط : جمعه 29 مهر 1390 :: نویسنده : محمد آل احمد
یاد آن سایه دلچسب سپیدار بخیر یاد آن چاک گریبان که گواهش کردی یاد فریاد انَاالحَقّ که ز دل بر میخاست یاد آن شب که تنم ز آتش هجران می سوخت یاد آن ساحت میخانه که از پرتو عشق یاد آن گوهر اشکی که به دامن می ریخت یاد آن لحظه وصلی که شبی راز ز شوق
نوع مطلب : مهدی بهرامی - مرتضی عزیزیان - بهروز یاسمی - زبیر هجران قاسمزاده ، برچسب ها : اشعار مهدی بهرامی، لینک های مرتبط : شنبه 19 شهریور 1390 :: نویسنده : محمد آل احمد درباره وبلاگ ![]() کودکان دیوانه ام خوانند و پیران ساحرم من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم خانه متروکم از اشباح سرگردان پر است آسمانی در میان ابرهای عابرم چون صدف در سینه مروارید پنهان کرده ام در دل خود مومنم ، در چشم مردم کافرم ...... فقط دعا می کنم همانطور که احساس می کنم فکر کنم فقط دعا می کنم همانطور که فکر می کنم بنویسم فقط دعا می کنم همانطور که می نویسم فهمیده شود ...... غزلخانه در فیسبوک: http://www.facebook.com/ghazalkhane ghazalkhane_ch@ مدیر وبلاگ : محمد آل احمد مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان صفحات جانبی برچسبها آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
موسیقی قطعه اول : Slow Dance
اثر : Chris Spheeris
آلبوم : Adagio
قطعه دوم : Nothing Else Matters
کاری از : گروه Apocalyptica
آلبوم : Inquisition Symphony
|
|
چند وقتی است که هر شب به تو می اندیشم
بــه تو آری به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی ، به همان باغ بلور
به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
کــــــــــه سراغش ز غزلهای خودم میگیری؛
بـــه تبسم ، بـــــه تکلف ، به دل آرایی تو
به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو
بــــه همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانــــــــم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگیش
میشود یک شبه پی برد به دلداد گی اش
یک نفر سبز ، چنان سبز ، که از سرسبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اســــــم کسی ورد زبانــــم شده است ...
آی بی رنگ تر از آینــــــه یک لحظه بایست؛
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگــــــر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست؛
پس چرا رنگ تو با آینه این قدر یکی است؟
حتـــم دارم کـــــــه تویی آن شبح آینه پـوش
عاشقی جرم قشنگی است به انکار مکوش
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا کـــــه همــه ورد زبانـم شده بود ...
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است؛
آن الفبــای دبستانی دلخــواه تـویــی ...
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی
بهروز یاسمی